شاندویچ منو نشف میکنی؟
نشستهاند در یک فلافل فروشی طرفهای پایین شهر. مغازه کوچک با دیوارهای کاشی سفیدش خیلی شلوغ نیست و برای همین، دو مشتری دختر و پسر جا پیدا کردهاند و دو تا از 4، 5 صندلی ساندویچی حالا مال آنهاست. دختر صدایش را نازک و ریز میکند و به پسر چیزی میگوید که سخت میفهمم. چیزی شبیه «شاندویچمو نشف کن!» اما مطمئن نیستم. پسر میگوید چشم چشم و ساندویچ را نصف میکند و دوباره دختر با همان صدا تشکر میکند. پیرمرد فلافلفروش و اخمو از پشت پیشخوان تا کمر خم میشود تا بتواند این سمت مغازه را ببیند. به دختر و پسر نگاه میکند و میگوید: «فکر کردم بچه اومده توی مغازه.» و دوباره قایم میشود پشت پیشخوان و بستههای نان باگت و ظرفهای خیارشور و گوجه فرنگی. دختر و پسر ریسه میروند و گاز میزنند به ساندویچ نصف شده.
کد خبر: ۱۸۲۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۴